نقش خودآگاهی مدیران در ارتباط موثر سازمانی
توسعه و اجرایی کردن هریک از مهارتهای رفتاری در تعاملات مدیرعامل سازمان با سایر مدیران فروش، منابع انسانی، مالی، بازاریابی و غیره، صرفا در صورتی اتفاق میفتد که شخصا با جزییات هریک از این مهارتها در ابعاد مختلف در زندگی فردی و شخصی مواجه شده باشد، به خودآگاهی رسیده باشد، آن را امتحان و تجربه کرده باشد، یادگیری و تغییر برایش اتفاق افتاده باشد و در واقع در ذهن و روان و رفتارش اثر موثر و پیش برنده آن را درک کرده باشد.
نکته جالب آنکه این موضوع نه فقط برای هییت مدیره و مدیرعامل و مدیران ارشد سازمان بلکه در تمام سطوح سازمان، نقش کلیدی و موثری در ارتباطات شخصی، سازمانی و اجتماعی ایشان دارد.
یکی از مهارتهای اساسی برای مدیران، توانایی درک، شناخت و تعامل سازنده با پرسنل سازمان است که این امر به عوامل مختلفی از جمله خودآگاهی بستگی دارد.
به عبارتی یک مدیر زمانی میتواند به صورت سازنده با کارکنان ارتباط موثر داشته باشد که هر ارتباط و گفتگوی بین آنها حاصل یک درک مشترک از خواستهها و نیازهای آنها باشد و برای تقویت چنین مهارتی باید دید که آیا توانسته در درجه اول به خودآگاهی فردی برسد؟ آیا نیازها،خواسته ها و ارزشهای زندگی خود را کشف کرده است؟ چرایی و چگونگی افکار و احساسات خودش را می شناسد؟ آیا توانسته یک آگاهی نسبی از نقاط قوت و ضعف خود داشته باشد؟ با تجربه های زیسته و نزیسته خود به یک صلح نسبی رسیده است؟ آیا واقعیت های زندگی خود را شناخته و به درک موثر از آن رسیده و هدفها و چشم انداز زیستن را با تلفیق این موارد برنامه ریزی کرده است؟
در مسیر توسعه فردی مدیران، شرط لازم برای دگر آگاهی، خودآگاهی است و طبیعتا این مسیر را نمیتوان به تنهایی طی کرد. بعد از اینکه یک مدیر توانست با کمک یک کوچ و منتور خبره، این جنس از شناخت را با توجه به شرایط و واقعیتهای زندگی خود به دست آورد، در قدم بعدی پذیرش بیشتری درک شفافتری از افکار، احساسات و نیازهای کارکنان خواهد داشت که به گفتگوی موثر و دیگرآگاهی منجر میشود.
در نتیجه یک مدیر برای یادگیری سطح عمیقی از خودآگاهی به عنوان یک مهارت پایه و همچنین دیگرآگاهی به عنوان یکی از ابزارهای گفتگوی موثر نیاز دارد تا اول آن چه را در وجود خودش گذشته و میگذرد را شناسایی کرده و سپس در جهت بررسی آنها قدم بردارد.
جستجو
دسته بندی ها
برچسب ها